رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

مامان و رادین

دلنوشته مامان

به نام خدای بزرگ و مهربون فقط یه هفته دیگه مونده تا تولد دو سالگی پسرم باورم نمیشه دوسال گذشت . دوسالی که خیلی اتفاقها توش افتاد هم شیرین هم ناراحت کننده ولی گذشت خدایا شکرت که پسر کوچولوی منم از آب و گل درومد ولی راستی چرا اصطلاحه آب و گل رو استفاده میکنن؟ ولی خدای بزرگ پسرم دو ساله شد اما هنوز رفلاکسش خوب نشده هنوز شبها به خاطر رفلاکس نمیتونه راحت بخوابه هنوز خیلی مواد غذایی هست که نمیتونه بخوره وقتی به اینا فکر میکنم دلم پر درد میشه بغض راه گلومو میبنده خدایا پسرم عاشق آب میوه و پرتغاله ولی به خاطر رفلاکسه لعنتی نمیتونه بخوره خداجون تو رو به همه پاکان درگاهت قسم میدم فرشته کوچولوی من و تمام فرشته کوچولوهایی که مثل پسرم آلرژی دارن ...
27 بهمن 1391

بیست و سه ماهگی

به نام خدای بزرگ و رحمان خوب گل پسر من تاج سره من بلاخره داره به دو سالگی نزدیک میشه دیگه میتونم بگم شده یار مامان دوست مامان همراه مامان مامان بدونه پسرش هیچه نابود شده است پسر طاقت ناراحتیمو نداره وقتی قیافم گرفته باشه و ناراحت باشم  بغض میکنه وقتی شادم اونم میخنده و شاده منم با شادیش شادمو وقتی ناراحته بیتابشم خدایا شکرت که این پسر فهمیده رو قسمتم گردی امروز دقیقا یک هفته است که از شیر گرفتمش خیلی استرس داشتم و فکر میکردم ما حالا حالا ها نمیتونیم از پسش بربیاییم.اما تقریبا میتونم بگم که از سرش افتاده الان پنج شبه بدونه ممه میخوابه به غیر از دو شبه اول که گریه کردو بیتابی از شب سوم  پسرم شب خوابید و صبح پاشد البته اگه چشمش ...
5 بهمن 1391

از شیر گرفتن رادین2

به نام خدایی که صبرش خیلی زیاده خدایا خیلی دلم گرفته احساس تنهایی میکنم نمیدونم چرا احساس میکنم کارم اشتباهه و دارم بچمو اذیت میکنم نمیدونم کدوم کار درسته از درست و غلط بودن کارم سر در نمیارم امروز روزه چهارمه که به رادین شیر نمیدم و دیشب اولین شبی بود که دیگه تو خوابم بهش شیر ندادم و عجب شبه گندی بود . شب دوم رادین افتضاح تر از شب اول خوابید اینقدر بهانه گرفت و گریه کرد و راش بردم نخوابید اصلا وقتی پوزیشن خواب  رو واسش میگیرم و اونطوری بغلش میکنم دیوونه میشه و داد میزنه اینقدر گریه کرد و لجبازی کرد تا آخر خسته شد رو دستم خوابید بمیرمواسش بعد که خوابید نشستم یه دل سیر گریه کردم طوری که صبح چشام باز نمیشد. از صبح هم بردمش خونه ما...
1 بهمن 1391
1